در ۱۸۷۱ امپراتوری آلمان – متشکل از چهار پادشاهی، شش مهدوک نشین، پنج دوک نشین و هفت شاهزاده نشین – با پادشاه پروس در مقام امپراتور آلمان (قیصر) تشکیل یافت. از ۱۸۷۱ تا ۱۹۱۸، آلمان متحد و توسعه طلب کوشید تا نفوذش را در سراسر اروپا گسترش دهد، در عرصه تجارت و نیروی دریایی با بریتانیا به رقابت پرداخت و امپراتوری استعماری ساخت. آلمان تحت حکومت ویلهلم (سلطنت از ۱۸۸۸ تا ۱۹۱۸)، که شخصی تندخوی بود، در سیاست جهان ایجاد بیثباتی میکرد. در ژوئن ۱۹۱۴
ولیعهد اتریش – هنگری در سارایوو ترور شد. اتریشیها – با حمایت آلمانیها، که از خطر از هم پاشی متحدشان بیمناک بودند – تقصیر را به گردن صربستان انداختند و تهدید به حمله کردند. صربها نیز از هم نژادهایشان در روسیه تقاضای کمک کردند، و روسها بسیج ارتش عظیم خود را آغاز کردند. آلمان که از مورد حمله واقع شدن هراس داشت، استراتژی موسوم به طرح شلایفن را به مرحله اجرا گذاشت، و به روسیه و فرانسه اعلام جنگ کرد. مقصود از این طرح مغلوب ساختن فرانسه (متحد روسیه) قبل از تکمیل بسیج روسها بود. هنگامی که سربازان آلمانی، برای مقدمه حمله به فرانسه، وارد بلژیک بیطرف شدند، بریتانیا – ضامن استقلال بلژیک – به آلمان اعلام جنگ کرد. این جنگ از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ ادامه داشت، و در آلمان و اتریش و ترکیه در برابر اتحادی جهانی قرار گرفتند. نبرد در جبهه غرب خیلی زود از تحریک بازماند و تبدیل به جنگ سنگری شد، و موازنه قدرت فقط وقتی به نفع متفقین برگشت که آمریکا در ۱۹۱۷ بر ضد آلمان وارد جنگ شد. در جبهه شرق، روسیه گرفتار هرج و مرج انقلابی شد (۱۹۱۷) و آلمانها از فرصت استفاده کردند و با حمله به نتایج قطعی رسیدند. تا اوت ۱۹۱۸ قدرت اتریش و ترکیه در هم شکست و آلمان منزوی گشت. با کاهش اطمینان عمومی در آلمان، این کشور در نوامبر ۱۹۱۸ تسلیم شد. شکست در جنگ جهانی اول منجر به از دست رفتن سرزمینهای بسیار در اروپا و مستعمرات ماورای بحار پایان پادشاهیهای آلمانی، تحمیل مبالغ هنگفتی غرامات جنگی و اشغال راینلند به دست نیروهای متفقین تا سال ۱۹۳۰ شد. جمهوری لیبرال وایمار (۱۹۱۹ تا ۱۹۳۳) نتوانست ثبات اقتصادی یا سیاسی ایجاد کند. در اوایل دهه ۱۹۳۰، طرفداری از حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان (نازی) افزایش یافت. این حزب خواهان برقراری دولتی قدرتمند و متمرکز، سیاست خارجی جنگ طلب، حفظ خصوصیات نژاد آلمانی و فسخ توافقهای پس از جنگ شد، در ۱۹۳۳، رهبر حزب نازی آدولف هیتلر (۱۸۸۹ تا ۱۹۴۵) صدر اعظم و در ۱۹۳۴ رئیس جمهور شد. رایش سوم (امپراتوری) او اتریش را ضمیمه خود ساخت (۱۹۳۸) چکوسلواکی را تجزیه کرد (۱۹۳۹)، و اقدام به نابود سازی یهودیان و دیگرانی کرد که از نظر نازیها پست بودند. هیتلر به منظور پیشبرد ادعاهای ارضی در لهستان، پیمان عدم تعرض آلمان و شوروی را منعقد کرد. (۲۴ اوت ۱۹۳۹)، که به شوروی اجازه میداد تا جمهوریهای بالتیک (استونی)، لاتونی و لیتوانی را ضمیمه خود سازد و توافقی برای تقسیم لهستان در یک سپتامبر ۱۹۳۹ آلمان را داخل جنگ کرد. دو روز بعد بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند ولی برای کمک به لهستان کاری نمیتوانستنند انجام دهند. هیتلر پس از گذشت وقفهای موسوم به جنگ ساختگی به سوی غرب روی آورد. (۱۹۴۰) و به دانمارک، نوروژ، بلژیک، هلند، لوکزامبورگ و فرانسه حمله کرد. در ۱۹۴۱ ایتالیا بر ضد بریتانیا و فرانسه وارد جنگ گشت و با حمله این کشور به آلبانی و یونان جبهه بالکان گشوده شد. حمله آلمان به شوروی (۱۹۴۱) جبهه شرق را گشود. همچنین در ۱۹۴۱، ژاپن با حمله به پایگاه دریایی پرلهاربر آمریکا در هاوایی به دول محور (آلمان و ایتالیا) پیوست. در اوج قدرت دول محور در ۱۹۴۲ آلمان – مستقیماً یا ازسوی هم پیمانانش – نزدیک به کل اروپا به غیر از جزابر بریتانیا، سویس بیطرف، سوئد، اسپانیا و پرتغال را تحت کنترل داشت. در اواخر ۱۹۴۲ درشمال افریقا وضع به ضرر دول محور تغییر کرد. در ۱۹۴۳، ایتالیا تسلیم شد و نیروهای شوروی شروع به عقب راندن آلمانیها کردند. در۱۹۴۴، متفقین با پیاده کردن نیرو در ساحل نرماندی آزاد سازی اروپای غربی را آغاز کردند، و با پیشروی در بالکان آلمانیها را از خاک شوری بیرون راندند. پس از بمبارانهای سنگین متفقین پایان کار آلمان سریع بود. هیتلر در آوریل ۱۹۴۵ خودکشی کرد و برلین در اوایل مه به دست شورویها سقوط کرد. در ۱۹۴۵، آلمان زمینهای بسیاری را به لهستان داد. متفقین (بریتانیا، فرانسه، آمریکا، شوروی) این کشور – و پایتختش، برلین – را به چهار بخش اشغال تقسیم کردند. مقصود متفقین، آلمانی متحد و خلع سلاح شده بود، ولی همکاری بین آنها به سرعت از هم پاشید، و در ۱۹۴۸ و ۱۹۴۹ شوروی برلین غربی را محاصره کرد. در ۱۹۴۸، بخشهای غربی آلمان از نظر اقتصادی یکی شد. پس از وحدت بخشهای غربی و تشکیل جمهوری فدرال آلمان، در بخش شوروی، استقرار جمهوری دموکراتیک آلمان اعلام شد. پیشرفت اقتصادی جمهوری دموکراتیک آلمان در مقایسه با جمهوری فدرال لطمه خورد. در ۱۹۵۳ کمبود مواد خوراکی و حکومت سرکوبگرانه کمونیستی قیامی را به دنبال داشت. در ۱۹۵۵، آلمان غربی در مقام عضوی از اتحاد غربی کسب استقلال کرد. تقسیم کشور در آلمان با اکراه پذیرفته شد. صدر اعظم کنراد آدنائر (۱۸۷۶ تا ۱۹۶۷) از به رسمیت شناختن آلمان شرقی به عنوان کشوری مجزا امتناع کرد و روابط با اتحاد شوروی نامشخص باقی ماند. مسائل مهم با بلوک شرق مشتمل بود بر وضعیت تعریف نشده مناطقی که در ۱۹۴۵ به تصرف لهستان در آمد و وضعیت دشوار برلین غربی – قسمتی از جمهوری فدرال – که داخل خاک آلمان شرقی کمونیست در انزوا بود. روابط میان دو آلمان با فرار تعداد زیادی از آلمانیهای شرقی به غرب تیره شد و این فرارها فقط وقتی متوقف شد که والتر اولرشت (رهبر حزب کمونیست آلمان شرقی از ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۱) دستور بنای دیوار برلین را صادرکرد (۱۹۶۱). آدنائر با رفع اختلافات با فرانسه و شرکت در جامعه اروپا کوشید تا پذیرش مجدد آلمان غربی به درون اروپای غربی را کسب کند. احیای اقتصادی آلمان که آدنائر شروع کرده بود تحت صدارت جانشینان دموکرات مسیحی (محافظه کار) او – لودویگ ارهارد (صدر اعظم از ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۶) – و کورت گئورگ کیسینجر (صدراعظم از ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۹) ادامه یافت. تحت صدارت سوسیال دموکراتها – ویلی برانت (صدراعظم از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴) و هلموت اشمیت (صدراعظم از ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۲) – قراردادهایی با اتحاد شوروی (۱۹۷۰) و لهستان (به رسمیت شناختن خط اودر – نایسه به عنوان مرز غربی لهستان) به امضا رسید و روابط با جمهوری دموکراتیک آلمان عادی شد (۱۹۷۲). تحت صدارت هلموت کوهل – آلمان غربی به توسعه چشمگیر اقتصادی و عضویت مشتاقانه در جامعه اروپا دامه داد. در اواخر دهه ۱۹۸۰، آلمان غربی نقش آهن ربای اقتصادی و فرهنگی برای بیشتر اروپای شرقی را داشت. با این حال، علل ریشهای مسائل جمهوری آلمان باقی بود، در اواخر دهه ۱۹۸۰ بار دیگر نمایان شد. رهبری فرتوت کمونیست این کشور به رهبری اریش هونه کر به احساس رایج برای آزادی بیشتر که از شوروی گورباچف ساطع میشد واکنش نشان داد. در ۱۹۸۹، شمار زیادی از اهالی آلمان شرقی از طریق لهستان، چکسلواکی و مجارستان جمهوری دموکراتیک آلمان را به مقصد غرب پشت سر گذاشتند. تظاهرات عظیم عمومی به نفع اصلاحات – به رهبری جنبش مخالفان موسوم به سرای نو – منجر به انتصاب رهبری جدید، ایگون کرنتز، گشت. دیوار برلین در نوامبر ۱۹۸۹ بازگشوده و رفت و آمد آزاد بین دو آلمان میسر گردید، ولی تظاهرات برای تغییرات بنیادی ادامه یافت و در تغییر دیگری در رهبری، کرنتز تعویض شد. رئیس جمهوری غیر کمونیست، نخست وزیری جدید (هانس مودرو) و دولتی با حضور اعضای گروههای مخالف انتصاب شدند. در مارس ۱۹۹۰، انتخابات آزاد در آلمان شرقی برگذار شد و در نتیجه حزب کمونیست به گروهی در اقلیت نزول کرد. وقتی اقتصاد آلمان شرقی فروریخت. صدر اعظم آلمان غربی هلموت کوهل اتحاد پولی دو آلمان را پیشنهاد کرد. در نتیجه، خواست برای وحدت دوباره آلمان برگشت ناپذیر شد. مذاکرات موسوم به «دو بعلاوه چهار» بین دو آلمان و چهار متفق اصلی زمان جنگ در فوریه ۱۹۹۰ آغاز گشت. به رغم مخالفت اولیه شوروی، به عضویت کامل درآمدن آلمانی واحد در جامعه اروپا و پیمان آتلانتیک شمالی مورد توافق قرار گرفت. وحدت دوباره آمان در ۳ اکتبر ۱۹۹۰ به وقوع پیوست و در دسامبر ۱۹۹۰ انتخابات سراسری برگذار گشت. سربازان شوروی سابق خارج شدند. آلمان واحد بزرگترین قدرت اقتصادی در اروپاست و بعد از روسیه بیشترین جمعیت را در این قاره دارد.
ولیعهد اتریش – هنگری در سارایوو ترور شد. اتریشیها – با حمایت آلمانیها، که از خطر از هم پاشی متحدشان بیمناک بودند – تقصیر را به گردن صربستان انداختند و تهدید به حمله کردند. صربها نیز از هم نژادهایشان در روسیه تقاضای کمک کردند، و روسها بسیج ارتش عظیم خود را آغاز کردند. آلمان که از مورد حمله واقع شدن هراس داشت، استراتژی موسوم به طرح شلایفن را به مرحله اجرا گذاشت، و به روسیه و فرانسه اعلام جنگ کرد. مقصود از این طرح مغلوب ساختن فرانسه (متحد روسیه) قبل از تکمیل بسیج روسها بود. هنگامی که سربازان آلمانی، برای مقدمه حمله به فرانسه، وارد بلژیک بیطرف شدند، بریتانیا – ضامن استقلال بلژیک – به آلمان اعلام جنگ کرد. این جنگ از ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ ادامه داشت، و در آلمان و اتریش و ترکیه در برابر اتحادی جهانی قرار گرفتند. نبرد در جبهه غرب خیلی زود از تحریک بازماند و تبدیل به جنگ سنگری شد، و موازنه قدرت فقط وقتی به نفع متفقین برگشت که آمریکا در ۱۹۱۷ بر ضد آلمان وارد جنگ شد. در جبهه شرق، روسیه گرفتار هرج و مرج انقلابی شد (۱۹۱۷) و آلمانها از فرصت استفاده کردند و با حمله به نتایج قطعی رسیدند. تا اوت ۱۹۱۸ قدرت اتریش و ترکیه در هم شکست و آلمان منزوی گشت. با کاهش اطمینان عمومی در آلمان، این کشور در نوامبر ۱۹۱۸ تسلیم شد. شکست در جنگ جهانی اول منجر به از دست رفتن سرزمینهای بسیار در اروپا و مستعمرات ماورای بحار پایان پادشاهیهای آلمانی، تحمیل مبالغ هنگفتی غرامات جنگی و اشغال راینلند به دست نیروهای متفقین تا سال ۱۹۳۰ شد. جمهوری لیبرال وایمار (۱۹۱۹ تا ۱۹۳۳) نتوانست ثبات اقتصادی یا سیاسی ایجاد کند. در اوایل دهه ۱۹۳۰، طرفداری از حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان (نازی) افزایش یافت. این حزب خواهان برقراری دولتی قدرتمند و متمرکز، سیاست خارجی جنگ طلب، حفظ خصوصیات نژاد آلمانی و فسخ توافقهای پس از جنگ شد، در ۱۹۳۳، رهبر حزب نازی آدولف هیتلر (۱۸۸۹ تا ۱۹۴۵) صدر اعظم و در ۱۹۳۴ رئیس جمهور شد. رایش سوم (امپراتوری) او اتریش را ضمیمه خود ساخت (۱۹۳۸) چکوسلواکی را تجزیه کرد (۱۹۳۹)، و اقدام به نابود سازی یهودیان و دیگرانی کرد که از نظر نازیها پست بودند. هیتلر به منظور پیشبرد ادعاهای ارضی در لهستان، پیمان عدم تعرض آلمان و شوروی را منعقد کرد. (۲۴ اوت ۱۹۳۹)، که به شوروی اجازه میداد تا جمهوریهای بالتیک (استونی)، لاتونی و لیتوانی را ضمیمه خود سازد و توافقی برای تقسیم لهستان در یک سپتامبر ۱۹۳۹ آلمان را داخل جنگ کرد. دو روز بعد بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند ولی برای کمک به لهستان کاری نمیتوانستنند انجام دهند. هیتلر پس از گذشت وقفهای موسوم به جنگ ساختگی به سوی غرب روی آورد. (۱۹۴۰) و به دانمارک، نوروژ، بلژیک، هلند، لوکزامبورگ و فرانسه حمله کرد. در ۱۹۴۱ ایتالیا بر ضد بریتانیا و فرانسه وارد جنگ گشت و با حمله این کشور به آلبانی و یونان جبهه بالکان گشوده شد. حمله آلمان به شوروی (۱۹۴۱) جبهه شرق را گشود. همچنین در ۱۹۴۱، ژاپن با حمله به پایگاه دریایی پرلهاربر آمریکا در هاوایی به دول محور (آلمان و ایتالیا) پیوست. در اوج قدرت دول محور در ۱۹۴۲ آلمان – مستقیماً یا ازسوی هم پیمانانش – نزدیک به کل اروپا به غیر از جزابر بریتانیا، سویس بیطرف، سوئد، اسپانیا و پرتغال را تحت کنترل داشت. در اواخر ۱۹۴۲ درشمال افریقا وضع به ضرر دول محور تغییر کرد. در ۱۹۴۳، ایتالیا تسلیم شد و نیروهای شوروی شروع به عقب راندن آلمانیها کردند. در۱۹۴۴، متفقین با پیاده کردن نیرو در ساحل نرماندی آزاد سازی اروپای غربی را آغاز کردند، و با پیشروی در بالکان آلمانیها را از خاک شوری بیرون راندند. پس از بمبارانهای سنگین متفقین پایان کار آلمان سریع بود. هیتلر در آوریل ۱۹۴۵ خودکشی کرد و برلین در اوایل مه به دست شورویها سقوط کرد. در ۱۹۴۵، آلمان زمینهای بسیاری را به لهستان داد. متفقین (بریتانیا، فرانسه، آمریکا، شوروی) این کشور – و پایتختش، برلین – را به چهار بخش اشغال تقسیم کردند. مقصود متفقین، آلمانی متحد و خلع سلاح شده بود، ولی همکاری بین آنها به سرعت از هم پاشید، و در ۱۹۴۸ و ۱۹۴۹ شوروی برلین غربی را محاصره کرد. در ۱۹۴۸، بخشهای غربی آلمان از نظر اقتصادی یکی شد. پس از وحدت بخشهای غربی و تشکیل جمهوری فدرال آلمان، در بخش شوروی، استقرار جمهوری دموکراتیک آلمان اعلام شد. پیشرفت اقتصادی جمهوری دموکراتیک آلمان در مقایسه با جمهوری فدرال لطمه خورد. در ۱۹۵۳ کمبود مواد خوراکی و حکومت سرکوبگرانه کمونیستی قیامی را به دنبال داشت. در ۱۹۵۵، آلمان غربی در مقام عضوی از اتحاد غربی کسب استقلال کرد. تقسیم کشور در آلمان با اکراه پذیرفته شد. صدر اعظم کنراد آدنائر (۱۸۷۶ تا ۱۹۶۷) از به رسمیت شناختن آلمان شرقی به عنوان کشوری مجزا امتناع کرد و روابط با اتحاد شوروی نامشخص باقی ماند. مسائل مهم با بلوک شرق مشتمل بود بر وضعیت تعریف نشده مناطقی که در ۱۹۴۵ به تصرف لهستان در آمد و وضعیت دشوار برلین غربی – قسمتی از جمهوری فدرال – که داخل خاک آلمان شرقی کمونیست در انزوا بود. روابط میان دو آلمان با فرار تعداد زیادی از آلمانیهای شرقی به غرب تیره شد و این فرارها فقط وقتی متوقف شد که والتر اولرشت (رهبر حزب کمونیست آلمان شرقی از ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۱) دستور بنای دیوار برلین را صادرکرد (۱۹۶۱). آدنائر با رفع اختلافات با فرانسه و شرکت در جامعه اروپا کوشید تا پذیرش مجدد آلمان غربی به درون اروپای غربی را کسب کند. احیای اقتصادی آلمان که آدنائر شروع کرده بود تحت صدارت جانشینان دموکرات مسیحی (محافظه کار) او – لودویگ ارهارد (صدر اعظم از ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۶) – و کورت گئورگ کیسینجر (صدراعظم از ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۹) ادامه یافت. تحت صدارت سوسیال دموکراتها – ویلی برانت (صدراعظم از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۴) و هلموت اشمیت (صدراعظم از ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۲) – قراردادهایی با اتحاد شوروی (۱۹۷۰) و لهستان (به رسمیت شناختن خط اودر – نایسه به عنوان مرز غربی لهستان) به امضا رسید و روابط با جمهوری دموکراتیک آلمان عادی شد (۱۹۷۲). تحت صدارت هلموت کوهل – آلمان غربی به توسعه چشمگیر اقتصادی و عضویت مشتاقانه در جامعه اروپا دامه داد. در اواخر دهه ۱۹۸۰، آلمان غربی نقش آهن ربای اقتصادی و فرهنگی برای بیشتر اروپای شرقی را داشت. با این حال، علل ریشهای مسائل جمهوری آلمان باقی بود، در اواخر دهه ۱۹۸۰ بار دیگر نمایان شد. رهبری فرتوت کمونیست این کشور به رهبری اریش هونه کر به احساس رایج برای آزادی بیشتر که از شوروی گورباچف ساطع میشد واکنش نشان داد. در ۱۹۸۹، شمار زیادی از اهالی آلمان شرقی از طریق لهستان، چکسلواکی و مجارستان جمهوری دموکراتیک آلمان را به مقصد غرب پشت سر گذاشتند. تظاهرات عظیم عمومی به نفع اصلاحات – به رهبری جنبش مخالفان موسوم به سرای نو – منجر به انتصاب رهبری جدید، ایگون کرنتز، گشت. دیوار برلین در نوامبر ۱۹۸۹ بازگشوده و رفت و آمد آزاد بین دو آلمان میسر گردید، ولی تظاهرات برای تغییرات بنیادی ادامه یافت و در تغییر دیگری در رهبری، کرنتز تعویض شد. رئیس جمهوری غیر کمونیست، نخست وزیری جدید (هانس مودرو) و دولتی با حضور اعضای گروههای مخالف انتصاب شدند. در مارس ۱۹۹۰، انتخابات آزاد در آلمان شرقی برگذار شد و در نتیجه حزب کمونیست به گروهی در اقلیت نزول کرد. وقتی اقتصاد آلمان شرقی فروریخت. صدر اعظم آلمان غربی هلموت کوهل اتحاد پولی دو آلمان را پیشنهاد کرد. در نتیجه، خواست برای وحدت دوباره آلمان برگشت ناپذیر شد. مذاکرات موسوم به «دو بعلاوه چهار» بین دو آلمان و چهار متفق اصلی زمان جنگ در فوریه ۱۹۹۰ آغاز گشت. به رغم مخالفت اولیه شوروی، به عضویت کامل درآمدن آلمانی واحد در جامعه اروپا و پیمان آتلانتیک شمالی مورد توافق قرار گرفت. وحدت دوباره آمان در ۳ اکتبر ۱۹۹۰ به وقوع پیوست و در دسامبر ۱۹۹۰ انتخابات سراسری برگذار گشت. سربازان شوروی سابق خارج شدند. آلمان واحد بزرگترین قدرت اقتصادی در اروپاست و بعد از روسیه بیشترین جمعیت را در این قاره دارد.
صفحه این وبلاگ در فیسبوک:
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen