fahren (ist)
(با وسیله نقلیه) رفتن، سواره رفتن، رانندگی کردن، رفتن (وسیله نقلیه)، حرکت کردن
Schi fahren اسکی (بازی)کردن
Karussell fahren چرخوفلک سوارشدن
schwarz fahren سیاه سوارشدن (بدون پول سوارشدن)
mit dem Aufzug fahren با آسانسور رفتن
Wie lange fahren wir bis Bonn?
مسافرت ما تا بن چقدر طول میکشد؟
aus dem Schlaf fahren از خواب پریدن
in die Kleider fahren سریع لباس پوشیدن
jdm. über den Kopf fahren دستبرسر کسی کشیدن
jdm. über den Mund fahren وسط حرف کسی پریدن
fahren (hat)
(کسی یا چیزی را) با وسیله نقلیه بردن، راندن (وسیله نقلیه)، (با یک دستگاه) کار کردن
Kannst du Auto fahren? میتونی رانندگی کنی؟
den Wagen in die Garage fahren
ماشین را در گاراژ (پارکینگ) پارک کردن (گذاشتن)
jdn. nach Hause fahren کسی را (با وسیله نقلیه) به خانه رساندن
fahren lassen صرفنظر کردن، ول کردن، قطع امید کردن
zu Schrott fahren (در اثر تصادف یا استعمال زیاد) داغون کردن (وسیله نقلیه)
einen fahren lassen بادی (از معده) ول کردن
abfahren (ist) حرکت کردن (وسیله نقلیه)، به راه افتادن (وسیله نقلیه)، عازم شدن
jdn. abfahren lassen به کسی جواب رد دادن، کسی را دک کردن
auf jdn. oder etwas abfahren شیفته کسی یا چیزی بودن
abfahren (hat)
(با وسیله نقلیه) به جایی بردن، (راندن و) فرسوده کردن، (دست و پای کسی را زیر کردن و) قطع کردن
einen Reifen abfahren لاستیک را فرسوده کردن
abfahren (sich) (در اثر راندن) فرسودهشدن
die Abfahrt (حرکت (وسیله نقلیه)، عزیمت، سراشیبی، خروجی (اتوبان
abfahrtbreit آماده حرکت
die Abfahrtzeit زمان حرکت
anfahren (ist) راه افتادن، حرکت کردن
anfahren (hat)
(با وسیله نقلیه بهجایی) حمل کردن، (با وسیله نقلیه به کسی یا چیزی) زدن و زخمی کردن، پرخاش کردن، تشر زدن
jdn. anfahren به کسی توپیدن، به کسی تشر زدن
die Anfahrt مدت رفتن (بهجایی)، مسافت، ورود، راه ورود
ausfahren (ist)
(از جایی) خارج شدن، (جایی را) ترک کردن، (با وسیله نقلیه) به گردش رفتن
ausfahren (hat)
(با وسیله نقلیه) به گردش بردن، (چیزی را به جایی) رساندن (تحویل دادن)، بیرون آوردن، (جادهای را بر اثر راندن) خراب کردن، (موتوری را) با حداکثر سرعت به کار انداختن